یافتن حقیقت وجود

حقیقت ما در دوران کودکی مشخص می شود. اگر می خواهید بدانید چه کسی هستید به کودکی خود سفر کنید و خود را بشناسید. حقیقت این که انسان هر چه بزرگ تر می شود لایه هایی از دروغ و نقاب او را احاطه کرده و سرعت حرکت را کند و کندتر می کنند. کودکان دروغ نمی گویند و نقاب نمی زنند. آن ها خودشان هستند و با تمام وجود همه چیز را احساس می کنند. خوشحالی آن ها عمیق است و ناراحتی آن ها کوتاه. کودک درون ما بسیار نزدیک به زمان کودکی ماست. اگر به دوران کودکی برویم و ضعف ها و نقاط قوت خود را پیدا کنیم و ببینیم چه چیزی واقعا ما را خوشحال می کرد احتمالا فلسفه وجودی خود را فهمیده ایم. ما بزرگ می شویم و هر چه سن ما بیشتر می شود فیلترهای بیشتری از طرف خانواده، جامعه و دنیا بر روی ما اعمال می شود و مسیر حرکت ما را محدودتر می کند. چیزهایی در طول میلیون ها سال به وجود آمده اند که تکرار آن ها باعث به وجود آمدن باور شده است و ما عمیقا آن را باور کرده ایم و به آن ایمان آورده ایم و این قانون و حقیقت زندگی ما شده است و ما نمی توانیم در چارچوبی خارج از آن فکر کنیم. هر تغییر کوچکی در تصمیات گذشتگان می توانست منجر به ایجاد پدیده ای به نام اثر پروانه ای شده و به طول کلی باعث به وجود آمدن جهان متفاوتی از جهان کنونی شود. تمام آن چه که امروز به عنوان حقیقت پذیرفته ایم روزی ایده ای در ذهن کسی بوده است و به دلیل راحت تر کردن زندگی انسان ها عمومیت پیدا کرده است وگرنه یک قرارداد بیشتر نیست. برای مثال کودکی که به دنیا می آید و تلویزیون را مشاهده می کند آن را می پذیرد بدون این که از قبل و بعد از آن چیزی بداند و این تلویزیون واقعیت زندگی او می شود؛ در صورتی که تلویزیون ساخته شده به دست انسان هاست و یک سازه مصنوعی است که نمی تواند حقیقت باشد. ما وقتی به دنیا می آییم تمام قوانین و مقرارت توسط طبیعت و گذشتگان نوشته شده است و در بازه محدودی توانایی حرکت و تغییر داریم. ما مانند برخی از موجودات زنده اجتماعی هستیم و نیاز داریم اجتماع ما را تایید کند و هر کاری می کنیم به نوعی برای این است که از اجتماع ترد نشویم و کمتر به این فکر می کنیم که چه چیزی ما را به حقیقت ما نزدیک می کند برای جلب توجه یا جلوگیری از تنبیه اجتماعی فیلترها را پذیرفتیم. افرادی که سنت شکنی کرده اند و برده قوانین نشده اند توانسته اند چارچوب فکری خود را نامحدود کرده و با اثری جاودانه ماندگار شوند. ما گاها کارهایی انجام می دهیم و یا آرزوهایی داریم که می دانیم واقعا ما را خوشحال نمی کنند ولی آن ها را انجام داده و لایه های دروغینی که فاصله بین کودک درون ما از خودمان را دورتر می کنند بیشتر می کنیم. سر و صدای دنیا آنقدر زیاد است که ما فرصت نمی کنیم با خود خلوت کنیم و سفری به درون خود داشته باشیم و ببینیم فلسفه وجودی ما چیست. همه ما انسان ها مانند چرخ دنده هایی هستیم که اگر در جایگاه صحیح خود قرار بگیریم می توانیم کارهای بزرگی انجام دهیم و همیشه بابت وجود خود خوشحال باشیم و این که می توانیم موثر باشیم. همه می توانیم خوشحال باشیم. حقیقت دنیا این است که قوانین جهانی تمایل به رقابت دارد. کهکشان بزرگ تر کهکشان کوچکتر را می بلعد و حیوان ضعیف تر طعمه حیوان قوی تر می شود، کشور قوی تر کشور ضعیف تر را استعمار می کند و بازی رقابت یک جنگ همیشگی و واقعی است که ما هر لحظه در حال انجام آن هستیم و انکار آن لایه ای به دروغ ها و فاصله تا رسیدن به خودمان ایجاد می کند. در حیوانات، نر قوی تر جنگیده و همه را شکست داده و قلمرو خود را گسترش داده و فرزندان بسیاری از خود بر جای می گذارد تا ژن قوی تر حاکم باشد و ژن ضعیف تر از بین برود و حیوان ماده جفت قوی تر را انتخاب می کند تا تضمین کند بچه های سالم و قدرتمندی خواهد داشت و نسل آن ها تا طولانی مدت باقی خواهد ماند. در انسان ها ولی این واقعیت با لایه های پیچیده تری به وجود آمده است. انسان می جنگد برای قدرت، شهرت و ثروت تا بقا خود را تضمین کند و جنگ های تن به تن جای خود را به رقابت های اجتماعی داده اند. انسان هایی که تاریخ ساز می شوند فلسفه وجود خود را پیدا کرده اند. آن ها به اصل وجودی خود پی برده اند، فهمیده اند هدف از وجود آن ها چیست و جایگاه خود را یافته اند. آن ها به بهترین شکل ممکن با طبیعت ارتباط برقرار کرده و خواسته ی آن را فهمیده اند. آن ها با انگیزه تمام در جهت توانایی خود حرکت کرده و هر روز خوشحال و موفق هستند و احساس خوبی نسبت به خود دارند. احساس مشخص می کند که ما چقدر به خودمان نزدیک شده ایم. احساس ما جهت ما را مشخص می کند؛ اگر احساس خوبی در مورد کاری که انجام می دهیم داریم و کاری را با عشق و انگیزه انجام می دهیم و متوجه گذر زمان نمی شویم یعنی داریم به خودمان و فلسفه وجودی مان نزدیک می شویم. انسان هایی که خود را پیدا کرده اند خوشحال هستند و با انگیزه و خستگی ناپذیر آن ها بدون توقف حرکت می کنند و دقیقا می دانند که چه هستند و چه می خواهند و چه کاری باید بکنند تا هدف وجود آن ها مشخص شود و در نهایت با رضایت کامل از دنیا می روند.

0 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

می خواهید در گفت و گو شرکت کنید؟
خیالتان راحت باشد :)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *